دانلود رمان گیل ناز از شمیم حیدری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حاجی داستان ما دل در گرو دخترکی دارد که ۲۰ سال از او کوچک تر است و این عشق برای اون بسیار ممنوعه است زیرا حاجی ممنوعه هایی دارد که به او مجال عاشقی نمی دهد اما زمانی کار سخت تر خواهد شد که بداند معشوق نیز در تب و تاب وصال یار است و دل دخترکمان نیز برای لحظه ای با حاجی بودن پر می کشد، حال باید دید قدرت ممنوعه های حاجی بیشتر است یا قدرت عشقش…
خلاصه رمان گیل ناز
مثل برق گرفتهها از جا پریدم و صدای آقا جان را که می گفت: «شیرین جان بابا… بیا آقا سید اومده.» به جان دلم خریدم. انگار کسی طبل کوبان، جشن عروسی توی دلم بپا کرده بود. میان آن همه برگه و کتابی که مقابلم بود، روی پنجه پاهایم تند و تیز به سمت کمدم رفتم و لباس بلندی را میان کوهی از لبا س هایم بیرون کشیدم. «اومدم آقا جان… »
در حالت عادی لهجه ی شیرینمان را سانسور می کردم اما نزد آقا جان، برای لوس کردن خودم هم که شده، لهجه گیلکی را چاشنی کلماتم می کردم. نفهمیدم چطو ر چادر گل گلی را روی سرم انداختم و چطور به حیاط خانه دویدم. میان آن همه هیجانی که برای دیدنش داشتم، قلبم بدجور بیتابی می کرد و خودش را به سینه ام می کوبید…