
همانطور دنبالم کشیده میشد
آیه راستی بت جریان عاشقیه مرتضی رو گفتم.
وکل مسیر تا ایستگاهی که پیاده شد از داستان عاشقی بردار بزرگترش حرف زد همیشه مسیر رفت تا خانه لذت بخش بودحتی بعد آنهمه خستگی و سراپا ایستادن در بین مسافران
تعداد بالای اتوبوس
تقریبا دو ایستگاه بعد از پیاده شدن نرگس از، اتوبوس بیرون زدم و مسیر خانه ی نچندان دورمان را از ایستگاه در پیش گرفتم هندزفری را از گوشهایم در آوردم و داخل کیف انداختم و همانطور بدنبال کلید خانه گشتم بقول مادر خر با بارش در کیفم گم میشد بالاخره پیدایش کردم از پیچ کوچه ی طویل و پهن گذشتم از همان جا هم میشد دیوار آجری خانه که از پیچک














