دانلود رمان خیاط دل از حنانه بهرامی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پونه دختری که علاقه مند به طراحی دوخته و فارغ التحصیل این رشته هست، درست زمانی که پونه شروع به کار میکنه پدرش ورشکست و میشه زیر بار کلی بدهی میره، پونه نمیتونه شکست پدرش رو بپذیره و می خواد برای کمک به پدرش و خلاصی از طلبکار سمج و پیری که خواهانشه سخت شروع به کار میکنه! اون تنها یه راه داره، خلاصی به قیمت کار کردن برای رادوین خودخواهی که فقط خودش رو دوست داره! خیاط شخصی رادوینی میشه که سایهاش رو با تیر میزنه…
خلاصه رمان خیاط دل
کیفم رو روی شونم میندازم و تماس مهرور – مامان من رفتم کاری نداری؟ مامان از پشت دیوار آشپزخونه سر له ، فقط دیر نکن سری تکون میدم و کفش هام رو از توی جاکفشی برمیدارم ، در رو باز می کنم و کفش هام رو با می کنم من موندم این عجول بودن مهرو به کی رفته ؟ دیگه داره کلافه ام می کنه. از خونه که خارج میشم چشمم به مهرو می خورد، دستش رو روی فرمون گذاشته و تلفن همراهش روی گوشش نفسم رو با حرص بیرون میدم و با طی کردن چند قدم کوتاه خودم رو به ماشینش میرسونم،
خم میشم و نگاهش می کنم اما اون تو خیالاتش سیر می کنه و متوجه من نمیشه، با انگشتم تقه ای به پنجره ی بالا رفته ی ماشینش میزنم، میترسه و از جا میپره لبخندی روی لب هام میشینه و همزمان ماشین رو دور میزنم و در ماشین رو باز می کنم، روی صندلی میشینم و نگاهی بهش میندازم. تو قصدت سوراخ کرد گوشی منه؟ دو دقیقه صبر دخترخاله جان. ماشین رو روشن می کنه، با فشردن پاش روی پدال گاز ماشین از جا کنده میشه. -دختر من موندم تو میمیری تماس من و جواب بدی؟
هیچی نمیشه به خدا من بهت قول میدم، تکیه ام رو به در میدم تا بهتر ببینمش. هزار بار تکرار کردم برات عزیز من، هر وقت که زنگ زدی و من جواب ندادم با دستم بنده یا دارم میام. پشت چشمی بهم نازک می کنه و سرعتش رو بیشتر می کنه. تو خیلی بررویی به خدا این بار تکیه ام رو به صندلی میدم – حالا به خاطر بررویی من خودت رو به کشتن ندی! چشم غره ای بهم میره و حرفی نمیزنه تا رسیدن به مقصد سکوت بینمون حاکم میشه… با متوقف شدن ماشین گوشه ی خیابون در رو باز می کنم و…