کتاب سلام
دانلود رمان عاشقانه جدید بدون سانسور
دانلود رمان هایا از ناشناس به صورت pdf

دانلود رمان هایا از ناشناس بدون سانسور

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , بزرگسال هایا اثری بینظیر از ناشناس رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت کتاب سلام دانلود کنید

اسم رمان : هایا

تعداد صفحه : ۳۳۴

نویسنده : ناشناس

ژانر : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال

دانلود رمان پنجره فولاد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

هایا خلاصه رمان

درباره رابطه عاشقانه هایا و کیان است که با ورود پسر عموی هایا به این رابطه باعث میشه که …

گوشه ای از رمان هایا

نگین و سارا رو صدا زدم و گفتم : _ بیدار شین باید ۹ تو لابی باشیم… کمی آرایش کردم و لباسامو عوض کردم. ساعت ۹ پایین رفتیم که کیان و آرش و بابک تو البی منتظر ما بودن… بعد از سلام گفتن، کیان با لحن جدی گفت: _ این چند روزی که اینجایم، باید ۲برابر کار کنیم وگرنه باید بیشتر بمونیم…. همه باشه ای گفتیم و رفتیم تا صبحونه بخوریم. اشتها نداشتم و چیزی نمی خوردم که آرش گفت: _ چرا چیزی نمی خوری خانوم مهندس؟! نگاهی به کیان انداختم که داشت زیر چشمی بهمون نگاه می کرد. کمی اخم کردم: _ اشتها ندارم همین … آرش لبخندی زد و گفت : _ اگه دوس نداری واست یه چیز دیگه بیارم تا بخوری ؟!

میخواست بلند شه که کیان با صدای خش داری گفت: _بشین آرش، شنیدی که گفت اشتها نداره !! بعد از ۵ دقیقه ، کیان گفت : _ اگه خوردین زودتر بلند شین که بریم به کارمون برسیم !! اولین نفر از سر میز بلند شدم و بیرون رفتم. داشتم خیابون رو نگاه می کردم که کیان اومد پیشم: _ آرش خیلی حواسش بهت بود… باهاش گرم نگیریااا هایا !! خوشم نمیاد … برگشتم تا ببینم بچه ها کجان و به کیان گفتم : _ اون سعی داره بهم نزدیک شه… اخماش صورت ش رو پوشوند: _ چرا اون وقت؟!! شونه بالا انداختم و گفتم: _ برو از خودش بپرس! دوست نداشتم که حساسش کنم.

چون علاقه ی آرش یه طرفه بود و هست… بچه ها اومدن و سمت ۲ تا ماشینایی که کیان اجاره کرد بود رفتیم… کیان رو به بچه ها گفت: _ یه ماشین مال منه… یه ماشینم مال شما!! هایا تو با من بیا! آرش با تردید گفت: _ چرا هایا با تو بیاد؟! منم باهات بیام؟ کیان با لحن خشداری که معلوم بود عصبی شده گفت: _ باید به تو جواب بدم مهندس ؟!! یادت رفته که هایا دختردایی منه ، و داییم به من سپردتش… داشتم بهشون نگاه می کردم که چجوری برای هم شاخ و شونه می کشیدن. کیان اسممو صدا زد و گفت: _ نگاه نکن، راه بیفت هایا… خنده ی آرومی کردم و دنبالش راه افتادم… در ماشینو بستم که کیان گفت…

این رمان فقط برای معرفی میباشد

شماره پشتیبانی : 09170366695

###

https://hibooking24.ir/?p=138
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
ابر برچسب ها
دانلود رمان های ننین محمدحسینی دانلود رمان های کیانا بهمن زاد دانلود رمان های ترنم دانلود رمان های فرشته تات شهدوست دانلود رمان های ریحانه نیاکام دانلود رمان های بیتا فرخی دانلود رمان های الهه محمدی دانلود رمان های ماریا دانلود رمان های نسرین ثامنی دانلود رمان های مهری هاشمی دانلود رمان های دوشیزه دانلود رمان های مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه) جسیکا برد دانلود رمان های نرگس نعمت زاده دانلود رمان بید بی مجنون از متینا تولایی pdf دانلود رمان های شادی جمالیان دانلود رمان مفتون از شادی جمالیان pdf دانلود رمان های فاطمه خانقلی دانلود رمان خزان از فاطمه خانقلی pdf دانلود رمان غریبه مانوس از رویا احمدیان pdf دانلود رمان های رویا احمدیان دانلود رمان های آیه ها اسما چنگایی دانلود رمان های hosna.r دانلود رمان عاشق بیدار شده (جلد سوم مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه) از مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه) جسیکا برد pdf دانلود رمان آو آیه ها از آیه ها اسما چنگایی pdf دانلود رمان پسر شیطان(دو جلدی) از hosna.r pdf
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " کتاب سلام " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.