دانلود رمان تو پاییز زندگی کن از ا_اصغرزاده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پاییز که میشه، طُ میان تمام خش خش برگ ها، میان باران، میان همه ی کوچه پس کوچه های پاییز زده، در دل تمام درختانی که زرد و نارنجی شدن هستی.. طُ اصلا میان همه ی لبخند های منی، هنگام قدم زدن تو دل پاییز، موقع خوردن شکلات داغ تو زرد های مهر ماه و بوییدن اولین نارنگی پاییزی.. طُ خود منی، در اول پاییز! گاهی مجبوری بر خلاف دلت تصمیم بگیری، بشکنی اما نذاری کسی که تمام وجودته نابود بشه! اجبار به خاطر طُ، زیباترین خواستنِ دنیاست! تو پاییز زندگی کن صبر هم کفاف این همه درد را نمی دهد!
خلاصه رمان تو پاییز زندگی کن
زیر لب غر می زنم. -باشه فرهود خان، بازم بد قولی، حالا بیا دارم برات! از پشت دسته گل رو روبروی صورتم می گیری و میدونی باز از بدقولیت ناراحتم. -عفو بفرماید بانو! با لبخند بر می گردم سمتت، آخه مگه میشه از تو ناراحت شد! -علیک سلام، بازم بد قولی! آروم با نوک انگشتت یزنی به بینیم. -می دونی که درگیرم چشم آهوی پاییزی، همین یه ساعت هم برا دیدنت کلی منت می کشم بانو! پشت چشم نازک می کنم. -منت میزنی! می خندی، چال گونه ات بهم چشمک می زنه و شیطونه میگه بپرم گازت بگیرماااا!
می فهمی، عقب عقب میری و انگشت اشاره اتو جلو چشمام تکون میدی. -آی آی آی، شیطونی نداریما! لبمو کج می کنم و دسته گل رو تو هوا تکون میدم. -مگه با تو میشه شیطونی کرد، خشک! باز میخندی و دست به بغل میگی: -همه چیز درست میشه! چشمک می زنم. -کی؟ سرتو میاری جلو و چقدر دلم می خواد ببوسمت! -پس فردا بابام برمیگرده! تقریبا جیغ میزنم. -شوخی میکنی؟ سرتو به چپ و راست تکون می دی. -اصلا! دوباره جیغ می زنم. -وای فرهود، و ای و ای و ای!
با خنده کف دستتو جلو دهنمو میگیری. -هیش، دختر، آروم باش، آبرومون رفت! زیر چشمی نگاهی به اطراف می ندازم و چیزی نیست که عزیزم، فقط چند نفر با خنده نگام کردن، حتما با خودشون میگن دختره دیونست، خب هستم دیگه جانم، دیوونه ی توام، دیوونه ی اخلاقت، خوبی هات، مهربونی هات!.. پایه ی دیوونگی هامی و چی از این بهتر! با چشم به ماشین اشاره میکنی. -بریم، باید چند تا سفارش هم برسونم. -بریم . سوار پیکان قراضه ی بابابزرگت میشیم و بیچاره فک کنم دیگه میخواد بگه ولم کنین، من پام لبِ گوره!