دانلود رمان در سایه جنون از فاطمه یوسفی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نازنین دختری از خانوادهای معمولی که طی همکاری با پلیس وادار میشه تا به زندگی پارسا، پسری از خانوادهای ثروتمند و پر رمز و راز وارد بشه، غافل از اینکه تمام این اتفاقات هر چقدر برای نازنین حکم بازی داره برای پارسا جدیه تا…
خلاصه رمان در سایه جنون
با کلید در خانه را باز کردم و وارد شدم، چند قدم که جلوتر رفتم بوی قرمه سبزی در مشامم پیچید…زیر لب غریدم: -اه لعنت به این شانس، آخه قرمه ی سبزی هم شد غذا این ایرانیا چی دیدن تو این غذای سبز مسخره که دست از سرش بر نمیدارن؟! از حرصم به آشپزخانه چشم غرهای رفتم و در اتاقم را با شدت باز کردم… با صدای در، نیما دو متر به هوا پرید و دوباره سر تخت نشست… با وحشت گفت: -بابا دختر خوب یه اِهِنی یه اوهونی، در طویلست مگه اینطوری باز می کنی؟! چشم هایم از تعجب گرد شد. نیمااااا. ردیف دندان هایش را به نمایش گذاشت و قیافه اش را مظلوم کرد. -آجی گلم!!
کیفم را از همان جلوی در پرت کردم توی سرش که صدای آخ گفتنش بلند شد… سعی کردم جلوی خنده ام را بگیرم و با اخم و عصبانیت ساختگی توپیدم: کوفت، حقته، مگه تو خودت اتاق نداری که همش اینجا ولویی؟! برو سر درس و مشقت، مامان کجاست؟ -مشق چیه خواهر من؟ من یه سال پشت کنکور موندم که بهم بگن برو سر مشقت؟ چه می دونم خونه زری خانم، سبزی پاک می کنن! ای کاش ییک پیدا میشد و به مامان می گفت لااقل در طول روز دو ساعت در خانه خودش بماند… یک روز خانه زری خانم، روز بعد صغری خانم، روز دیگر کبری خانم! با تاسف جواب نیما را دادم: -چه افتخار هم
می کنه که یه سال پشت کنکور مونده، پاشو برو درست رو بخون، یعنی اگر امسال هم قبول نشیمن می دونم و تو! -آقاااا من اصلا نمی خوام قبول شم، من دوست دارم برم دانشکده افسری… با حرص و از میان دندان های چفت شده ام گفتم: -نیما هر غلطی می خوای بکن، فعلا پاشو برو از اتاق من بیرون می خوام لباسام رو عوض کنم… -وااای باز این ننه غرغرو اومد تو خونه این غرغر هاش شروع شد، خدایا این چه خواهریه نصیب من شده؟ دستش را گرفتم و از روی تخت به پایین کشاندمش… همانطور که به سمت بیرون هولش می دادم گفتم: -برو تو اتاق خودت و دیگه هم نبینم که اینجایی…